کد مطلب:166473
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:170
حسین و زینب در شب عاشورا
علی بن الحسین (ع) نقل می كند:
در آن شبی كه فردای آن پدرم به شهادت رسید، نشسته بودم و عمه ام زینب نزد من بود و پرستاریم می كرد، هنگامی كه پدرم در خیمه خویش بسر می برد و حوی غلام ابوذر غفاری نزد وی، به تیز كردن و اصلاح شمشیرش مشغول بود، این اشعار را می خواند:
یا دهر اف لك من خلیل
كم لك بالاشراق و الأصیل
من صاحب او طالب قتیل
و الدهر لا یقنع بالبدیل
و انما الامر الی الجلیل
و كل حی سالك سبیل
اف بر تو ای روزگار از دوستی تو!
چقدر در بامدادان و شامگاهان
از یاران و خواهان خویش را كشته ای
و به مانند ایشان نیز قناعت نورزیده ای!
و براستی سر رشته كارها در دست خدای بزرگ است.
و هر زنده ای ناگزیر رونده این راه خواهد بود.
او این اشعار را دو یا سه بار از سر گرفت. تا آنكه بر خاطر من گذشت و مقصود وی را دریافتم. پس گریه گلوی مرا گرفت، ولی خودداری كردم و سكوت را روا دیدم.
و دانستم كه براستی بلا فرود آمده است.
عمه ام نیز آنچه كه من شنیده بودم شنید، و او چون زن بود، از آنجا كه ویژگی زنان نازك دلی و بی تابی است، نتوانست خودداری كند از اینرو از جا جست و سر برهنه، دامن كشان، خود را به او رسانید و گفت: وای از این مصیبت! كاش مرگ آمده بود و زندگی مرا نابود كرده بود. امروز مادرم فاطمه، پدرم علی و برادرم حسن (ع) از دنیا رفته اند، ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان!
حسین (ع) نگاهی به او انداخت و گفت: ای خواهر عزیزم! بردباری تو را شیطان نرباید! و اشك چشمانش را فرا گرفت و فرمود: اگر مرغ «قطا» را به حال خود وا می گذاردند آسوده می خوابید.
زینب عرض كرد: ای وای! آیا تو ناگزیر جان می سپاری؟ این بیشتر دل مرا ریش می كند و بر من ناگوار است. سپس سیلی ای بر گونه خود نواخت و دست در گریبان خویش برد و آن را چاك كرد و بیهوش نقش بر زمین شد.
پس حسین (ع) از جای برخاسته و آب بر روی خواهر افشاند و به او فرمود:
آرام باش خواهرم! پروای خدا پیشه كن! و شكیبا باش به آن بردباریی كه خدا می دهد. و بدان كه اهل زمین می میرند و اهل آسمان نیز باقی نمی مانند. و بی تردید همه چیز از میان می رود مگر خداوندگاری كه همه آفریدگان را به قدرت خویش آفریده است، سپس وی آنها را برانگیزد و بازگرداند. و او یگانه و یكتاست. (خواهرم! جدم از من بهتر بود، پدرم از من بهتر بود، مادرم از من بهتر بود، برادرم از من بهتر بود، ولی همه آنها از جهان رفتند) و برای من و همه مسلمانها، پیامبر نمونه و سرمشق است.
پس با این سخنان و مانند آن، خواهرش را دلداری داد و فرمود: خواهر عزیز! من
تو را سوگند می دهم! و باید بر این سوگند رفتاری كنی! برای من هرگز گریبان چاك مزن و روی مخراش و در مرگ من شیون و زاری مكن.
علی بن حسین (ع) افزود: پدرم، عمه ام زینب را آورد تا در كنار من نشانید، و در پی آن نزد یاران خویش رفت و دستور داد: خیمه ها را به هم نزدیك سازند و طنابهای آنان را به هم ببندند بگونه ای كه خیمه ها در پشت سر، سمت راست و چپ ایشان قرار گرفته و آنها را از سه طرف در برگیرد مگر سمتی كه دشمن از آنجا به سوی ایشان پیش می آید. [1] .
[1] طبري، ج 5، ص 420 و 421. ارشاد، ص 232. انساب الاشراف ج 3، ص 185 و 186.